دلم به اندازه ستاره های آسمون گرفته.به اندازه تمومه نفس هایی که میکشم دلم برات تنگ شده نداشتنت درد کمی نیست ..روز ها و شب هایی که دارن بدون تو میگذرن خیلی دلگیره به خدا دیگه خسته شدم............دیگه توان ندارم....میترسم برم دکتر حرفاشون مثل تیری میمونه که مستقیم میخوره روی قلبم..نه دیگه نمیرم.همین جا میشینم و دعا میکنم اینقدر دستامو میبرم اینقدر خدا خدا میکنم تا تو رو بهم بده.من که میدونم اگه بخواد براش کاری نداره چقدر نوشته هام تکراری شده ..............سرد و خسته کننده درست مثل من.........منی که یه روز غم و غصه برام معنی نداشت........الان شدم کوه غم............. بابایی میگه با این حرفا داری نا شکری میکنی...دیروز بهم میگه انتظارتم ...