من وبابایی چشم براهتیم زودزودبیامن وبابایی چشم براهتیم زودزودبیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

دلتنگ دیدارتم

گاهي تو......

گاهی تـــــ ــــــــ ـــــو ….. گاهی یـــــــــ ــــــــاد تو….. گاهی هم غـــــ ـــــــ ــــم تو…. آخر این “تو” کار مـــ ـــــــــ ــــــــرا تمام میکند…..     ...
13 شهريور 1392

بدون عنوان

نامه ای تامل برانگیز و مفهومی مادر به فرزندش ورود به آرشیو داستان کوتاه فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن. اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم. … اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم. اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسه...
12 شهريور 1392

درد ودل با نی نی

امروز اومدم تا با با نی نی که ندارم درد ودل کنم بگم که چه قدر دوستش دارم بگم که دیگه طاقت دوریش رو ندارم   پس میگم سلام نی نی خوشگلم نمیدونی که چه قدر مامان دوست داره پس کی میخواهی بیایی پیش مامان دلت برای مامان نمیسوزه ببین چه قدر تنهام ببین خستم ببین اشک چشمهام روپر کرده خوشگل مامان صبر کن حالا که تو این قدر من رو اذیت میکنی منم وقتی تو اومدی اون قدر ماچت میکنم تا اشکت دربیاد ولی نه دلم نمیاد یواشکی ماچت میکنم قربون اون دستای کوچولوت برم قربون اون پاهای نانازت برم پس کی میایی کفش خوشملت رو پات کنی نکنه تصمیم داری این آرزو رو تو دل مامانی بزاری باشه عزیزم عیبی نداره نیا ولی من تا اون موقع که زنده هستم منتظرت هستم حتی اگه بدونم...
12 شهريور 1392

سلام

امروز تصمیم گرفتم شروع به نوشتن حرفای دلم در انتظار نی نی آسمونیمون کنم. گذشته ها گذشته ! باید خاطرات تلخ رو فراموش کنم.باید خودمو پیدا کنم.باید برای رسیدن به آرزوم تلاش کنم. درمان جدید همراه با روحیه جدید. درسته خیلی خسته شدم ولی عسل مامان به خاطر تو دوباره از نو شروع میکنم. خدایا تو از اسرار دلم آگاهی .....پس بیش از این در انتظارم نزار.
12 شهريور 1392